ایستاده در باد



۳۱۱.

اول:

چهارشنبه همونی شد که پیش بینی کرده بودم ودلم می خواست،نه فقط جگرم بلکه تمام امعا واحشام خنک شد!خنک شدن درحد یخ زدگی!

خبرش که پیچیدو.کلی تلفن وپیام و.داشتم!

تقریبا تا دیر وقت موندم محل کار،کارای زیادی رو باید جمع می کردم.


دوم:

داستان این روزگار خیلی عجیبه،دو نفری که از بدی چیزی نمانده بود که در حقم نکردن وزخم حسادت وکینه توزی نبود که به من نزدن وتهمت وافترا وزیرآبی نبود که نزدن،فقط به خاطر حسادت!حالا مثل یه تخم گنجشک توی مشتم هستن.فقط یه فشار کوچیک بدم،تمام هستی اشون نابود میشه.به همین راحتی !

روزگار همینه.

دروغ چراخیلی دلم می خواد مثل خودشون بشم وتمام بدی هاشونو جبران کنم،منم آدم،پیغمبر نیستم.نمی خوام همیشه رل آدم خوبه رو بازی کنم،منم آدمم.خیلی دوس دارم تلافی کنم.

اما یه چیزی هم توی دلم میگه زدن افتاده، از مردونگی به دوره!

با خودم درچالشم.


سوم:

هرچند برنامه سفرکنسل شد،اما خیلی هم بد نشد.

تخته ونوشیدنی آلمانی وس.!


چهارم:

صبح داشتم بهش فکر می کردم که امروز پنج شنبه اس ونمی تونم ببینمش.سر نهار زنگ می زنه داداشی چطوری برم توانیر؟می گم داداش به قربونت مگه تهرانی؟بله رو که می گه من مثل فشنگ نهنگه رو آتیش می کنم وخودمو بهش می رسونم!

کلی ذوق می کنیم مثل بچه ها میپریم هم بغل می کنیم وسط خیابون و.

رسوندمش به مقصد،کلی حرف زدیم توی مسیر،کلاس برداشته تهران،چند هفته رو پنج شنبه ها باید بیاد تهران.

خوش به حالم میشه خیلی!

ممکنه از یه گوشت وخون نباشیم اما قطعا از یه روح وجان ایم.

وقتی سانی می گه دایی جوون،انگاری همه عالم مال خودمه.


پنجم:

واسه خواستنی ها چقدر باید تلاش کنیم؟

چرا باهم بازی کنیم؟

مقصرمانیستیم.

داستان ساده تر از این حرفاس بخدا،یه کم مهربون تر باشیم.

اون بالاییه مهربونتر از همه ماست.


ششم:

دلم هوای بغلتوکرده،یاغریب الغربا.


۳۱۰.

اول:

حالی می کنیم با این تخته نرد!

چند وقت پیش منزل دوستی مهمان بودم،اهل بازی تخته بود،بازی اشو بلد نبودم،بهم یاد داد وچند دست هم بازی کردیم،دیدم چقدر به این بازی علاقه دارم،به دوستی از کردستان سفارش دادم یه دونه اشو برام بگیره وبفرسته.دوست گرامی هم سنگ تموم گذاشته ویه کار مرغوبشو سفارش ساخت داده بود وبرام فرستاد.

حالامنم مهمون دعوت می کنم به صرف تخته و.

البته در مارس شدن ید طولایی یافتم!

هیچی دیگه اسیرش شدیم!


دوم:

می گم ای حکیم مسعود بیهقی(اسم دوست هیمالیا نوردی از که اصالتاًسبزواریه)پاشو بریم منیریه یه کوله سبک بخرم،کوله کوچیکه ام داغون شده.میگه دلار گرونه،بزار بعداً!می گم گور بابای دلار.بزن بریم.

یه کوله ۴۰ لیتری گرفتم.انگاری توی مغازه داد می زد بیا منو بگیرفقط من!خیلی ازش خوشم اومده ودوسش دارم.من فکر  می کنم اگه وسایلتو دوس داشته باشی،اونا هم دوست دارن ومی تونی بیشتر باهاشون خوش بگذرونی.


سوم:

از دست فروش توی مترو یه کابل شارژر سه متری خریدم.

آقا چه حالی میده اینجا باگوشی  لم بدی و پریز اونور اتاق باشه!

یکی از مشکلات سخت زندگی ام حل شد!


چهارم:

آیا فردا جگرمان خنک خواهد شد؟!!

خدا کند بشودکه بشود.


پنجم:

بیا بیا که مرا با تو ماجرایی هست!شتربی معرفت.

بیا کارِت دارم



۳۰۸:

اول:

دلم یه نوشیدنی متفاوت می خواد،یه چیزی که ذائقه امو عوض کنه،یه نوشیدنی قوی ومتفاوت.نمی دونم چیه!


دوم:

دیشب خونه.دعوت بودم،دعوتی از جنس دلتنگی های پنج شنبه ای،که از قضا جمعه اتفاق افتاد.کلی خوراکی خوشمزه والبته سرگل غذای شام واسه من "پنیر برشته"(اگر درست نوشته باشم)بود.یه غذایی که پایه اش پنیر محلی وتخم ومرغه!

به حدی خوشم اومد که باپرویی تمام گفتم بازم واسم درست کنید که باخودم ببرم!


سوم:

دوس دارم آخر هفته برم سفر،هم ذهنم درگیره وهم گرمای هوا اذیتم می کنه،یه استراحت کوچیک لازمم.برم اون بالا توی جنگل  ومه چادر بزنم،یخ کنم از سرما ودریا رو تماشا کنم.

همه چی به صبح چهارشنبه بستگی داره!


چهارم:

بعداز برگزاری سمینار حسادت ها خیلی اذیتم می کنه،هرچند رئیس کوچیکه خیلی هوامو داره،اماسنگاشون خیلی درد داره ،لامصبا یه پا منجنیقن واسه خودشون!

به حدی خسته ام کردن که.صبر وحیا آدم هم حدی داره!



پ.ن:

اگه می خواید کسی رو دچار توهم خدابودن کنید،ازش بخواید.فقط بخواید،حالا هرچی که شد.بعد یه مدت کم کم باورش میشه که خداست!(مخاطب خودم)


عجله عجله توی اولین پروازی جا رزو کردم و.

خروجی فرودگاه اولین تاکسی که ترمز کرد سوار شدم و.

دم در که رسیدم.

اون همه آدم،اون همه چشم،اون همه دست،اون همه حاجت،اون همه زمزمه،اون همه.

خجالت کشیدم.

سرمو انداختم پایین وخجالت زده برگشتم فرودگاه و.

برام خیلی سخت بود که از امن ترین جای دنیا اینجوری برگردم.


"صد بادصبااینجاباسلسه می رقصند

 این است حریف ای دل تابادنپیمابی"


اول:

بعد از تقریبا چهار هفته مهمانداری و. بالاخره امشب تنها توی خونه خودم ولو شدم و.


دوم:

امروز از همکارا خداحافظی کردم واز هفته آینده میرم محل کار جدیدو کارمو شروع می کنم.

گرفتن رضایت کدخداو سایربالا دستیا راحت نبود،اما انجام شد.چندتا تاییدیه وامضا باید می گرفتم،تقریبا هرجا که رفتم واسه رفتنم مانع می زاشتن وسعی می کردن به نرفتن مجابم کنن،اما بالاخره تموم شد!

حالا منم وکلی وقت خالی،امیدوارم بتونم ازش برای ورزش ومطالعه بیشتر استفاده کنم.


سوم:

واکنش همکارا موقع خداحافظی برام جالب بود.البته چند نفری که از قبل می دونستن کلی تلاش کردن که مانع بشن حتی کار به سنگ اندازی ومانع تراشی هم رسید اما همه اش از سر لطف ومحبت بودوتعدادی هم که امروز فهمیدن محبتشونو بهم تمام کردن.پیرمردی که فکر نمی کردم غیر از قانون ولایحه و.چیز دیگه ای بلد باشه دم در بغلم کرد وبغض کرد وچند نفر دیگه هم.

حتی دو،سه نفری که چشم دیدن همو نداشتیم  هم اومده بودن

حس رضایت وخوشحالی دارم.از عصری هم کلی پی ام و.داشتم.حس می کنم به نوعی امروز کارنامه شش ساله ام رو  گرفتم.

خوشحالم


چهارم:

هرکدوم از گلدونامو به یه همکار سپردم،دلم براشون تنگ میشه ،اتاق کاری که تبدیل به گلخونه اش کرده بودم!


پنجم:

دوست دارم چند روزی نرم سر کارجدید وبرم سفر وچرخی بزنم وهوایی عوض کنم.البته اگر نهنگه آماده جاده بشه وهمپای خوش سفری هم پیدا بشه،نزدیک دوازده تومن خرجش شده تا حالا!پووووووووف!




319.

اول:

یه نهار مفصل خان دستپخت خان،ماست گوسفندی محلی ونون سنتی!تاخرخره خوردم فکر کنم تا یه سال دیگه گرسنه ام نشه!

اشتهام کلا باز شده،می خورمااااااا!


دوم:

محل کار جدید خیلی خوبه،خیلی.


سوم:

روزایی که کنار نرده های نقره ایش می ایستادم واز یکی از بلندترین تراس های شهر افق رو نگاه می کردم اصلا به خاطرم خطور نمی کرد که این چشم انداز مال من بشه.میریم که هر روز غروب.


چهارم:

یه سَرَکی کشیدم به پستو،انگاری کل عالم اونجا جمع شده ونوای قل قل سر دادن،چه شود!!!


پنجم:

گاهی یه اتفاقایی می افته توی هیچ معادله ای معنی نمی ده،اما معنی میده.


ششم:

بگذریم آقا،بگذریم،گذشتن خیلی خوبه خداوکیلی خیلی.




تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

پارکت لمینت کرونوپل دايره جامعي از اطلاعات Abidzar راز هاي درآمد زايي سراج تجهیز Eddie Mark نشینمنگاه تنهایی های من آشنایی با رشته هوافضا در ایران